دوران سالمندی

با پیشرفتهای چشمگیر بهداشت و خدمات پزشکی در جوامع و دست یافتن به انواع راههای درمان، میانگین سن افراد بالا رفته و در نتیجه جمعیت سالمند اکثر جوامع، در حال افزایش است. همانطور که هر گروه سنی، نیازهای خاص همان دوران را دارد، سالمندی هم، نیازها و مراقبتهای ویژه همان دوران را طلب میکند.
دوران سالمندی
با پیشرفتهای چشمگیر بهداشت و خدمات پزشکی در جوامع و دست یافتن به انواع راههای درمان، میانگین سن افراد بالا رفته و در نتیجه جمعیت سالمند اکثر جوامع، در حال افزایش است. همانطور که هر گروه سنی، نیازهای خاص همان دوران را دارد، سالمندی هم، نیازها و مراقبتهای ویژه همان دوران را طلب میکند.
سالمندی، آخرین مرحله از دوران زندگی است. بر اساس گفته سازمان بهداشت جهانی (WHO)، شروع سن سالمندی با توجه به شیوه و کیفیت زندگی در جوامع مختلف، متفاوت است. در کشورهای پیشرفته، این سن از حدود ۶۰-۶۵ سالگی آغاز میشود. روانشناسان سالمندی، شرایط مختلفی را برای این گروه در نظر گرفتهاند، شرایطی که هر چه سن آنها بالاتر میرود، تجربهاش میکنند. در جوامع پیشرفته، اغلب سالمندان در دهه ۶۰ و ۷۰ هنوز سرحال و فعال هستند و قادرند از خودشان مراقبت کنند.
نظریههای روانشناسی سالمندی، تا حدی پیچیده هستند. زیرا به شخصیت فرد، روشی که تا رسیدن به سالمندی گذرانده و وضعیت ذهنی فرد، بستگی دارد. سن هیچگاه به تنهایی، نمیتواند فرد را توصیف کند.
از نظر اریک اریکسون، سالمندی آخرین مرحله رشد روانی-اجتماعی یا همان پختگی و پیری است. وی این دوره را انتخاب بین انسجام”خود” و ناامیدی مینامد. تلاشهای عمده فرد، به پایان رسیده یا در حال پایان یافتن است. او به بررسی و ارزیابی زندگی خود میپردازد و به آنها میاندیشد. اگر احساس خوشایندی از دستاوردهایش داشته باشد و به طور شایسته ای با شکستها و پیروزیهایش، کنار آمده باشد، به انسجام”خود” دست یافته است. انسجام”خود” یعنی رضایت از جایگاه خود و گذشته خویش.
از طرف دیگر، اگر فرد سالمند از زندگی گذشته خود خوشحال نباشد، با ناکامی به آن نگاه کند و از فرصتهای از دست رفته ناراضی باشد، احساس ناامیدی به جای انسجام”خود” خواهد داشت. در این صورت، پریشان است و دیگران را سرزنش میکند.
روانشناسان امروزه معتقدند، سالمندان باید کاری بیش از اندیشیدن به گذشته، انجام دهند، همچنان فعال بمانند و تجربیات ارزشمند خود را به نسل بعدی، منتقل کنند.
در این دوران که فرد سرد و گرم دنیا را چشید، غیر از کاهش سطح سلامتی و جسمی و ذهنی با مشکلاتی دیگری نیز رو به روست که همگی بر میزان سلامت وی تاثیر میگذارند. در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم.
بازنشستگی:
نه تنها فرد کار معمول خودش را از دست میدهد بلکه قدرت درآمدزایی او نیز بسیار کاهش مییابد یا از بین میرود. وضعیت اقتصادی از دغدغههایی است که فرد بازنشسته با آن رو به روست. برای فردی که فعالیتهای کاری زیادی داشته، بازنشستگی بسیار سخت است و گاهی منجر به ایجاد حس ناکارآمدی در وی میشود.
داغدیدگی و رویارویی با واقعیت مرگ:
در این دوران ممکن است فرد، همسر، اقوام یا دوستان نزدیک خود را از دست داده باشد. همین امر میتواند موجب مرور و غرق شدن در خاطرات و در پی آن منجر به حس تنهایی و افسردگی شود.
سندرم آشیانه خالی:
معمولا پس از آنکه فرزندان خانه را به خاطر ازدواج یا تحصیل در جایی دیگر ترک میکنند، نوعی حس اندوه و تنهایی در پدر و مادر ایجاد میشود. با خالی شدن خانه، نوع فعالیت والدین به خصوص مادر تغییر میکند و این حس تنهایی، منجر به افسردگی میشود. با توجه به اینکه ازدواج فرزندان و ترک خانه، امری طبیعی است، به این حس ایجاد شده در والدین، کمتر توجه میشود. اگر فرزندان به این موقعیت جدید والدین توجه کنند، میتوانند تا حد زیادی این حس تنهایی را کاهش دهند.
کاهش سطح سلامتی:
با بالا رفتن سن، رفته رفته میزان سلامتی کاهش مییابد و ممکن است در بعضی موارد، نتوانند به تنهایی از پس کارهای خود بر آیند. همچنین فراموشی و آلزایمر در بین این گروه، بسیار شایع است.
